loading...
پايگاه تخصصي عرفانهاي كاذب
سيدمحمد آذربخش بازدید : 26 پنجشنبه 27 مهر 1391 نظرات (0)

مقدمه

فطرت خدای جو و کمال یاب انسان همیشه او را بسوی آن چیز که احساس می کند می تواند به خدای خود نزدیکتر کند رهنمون می سازد و کمک او در مسیر یافتن حق و حقیقت می شود. امّا برای رهنمون شدن در مسیر حق باید داده های حقیقی و صحیحی به یاری فطرت بیایند و اتحاد این دو؛ عامل سعادت انسان می شود، ولی اگر داده ها غلط یا ناصحیح باشد انسان را بسوی پرتگاه انحراف می کشاند و فطرت خدای جوی او را سرکوب می کند. در این بین مدعیان عرفان کیهانی، این جریان را به عنوان یک جریان و داده حقیقی سیر الی الله متأثر از اندیشه های عرفان ایرانی؟! معرفی می کنند. [1]
ما در این مقاله اثبات خواهیم که عرفان حلقه نه تنها برگرفته از عرفان ایرانی؟! و حتی اسلامی نیست بلکه خوشه چینی از سایر ادیان و فرق است که با التقاط چندین دین و آیین به صورت اندیشه های عرفان کیهانی نمود پیدا کرده است، خصوصاً افکار و آرای پولس شکنجه گر مهمترین منبع اعتقادی و افکاری عرفان کیهانی است که به آنها تمسک کرده اند و هدفمان در این مقاله نقد و ردّ عقاید دین مسیحیت نیست.

حمایت همه جانبه از پولس شکنجه گر
نگارنده کتاب انسان از منظری دیگر پولس شکنجه گر[2][3] را رسول بزرگ حضرت عیسی (ع) معرفی می کند و او را مصداق فردی معرفی می کند که در موج رحمانیت الهی هدایت یافته است و به مقام رسولی خدا رسیده است. همان پولسی که حتی به اعتقاد خود مسیحیان عامل تحریف کتاب مقدس و انحراف عقیدتی مسیحیان هست، پولسی که جانشین حضرت مسیح(ع) پطرس را به نفاق و دورویی متهم می کرد و برخلاف دستورات حضرت عیسی(ع) به تبلیغ می پرداخت و با احکام شریعت به مبارزه می پرداخت.
جان بی ناس می نویسد: «پولس حواری را غالبا دومین موسس مسیحیت لقب داده اند و مسلما او در این راه تلاش بسیار کرد و فرقه طرفداران اصول و شرایع را مغلوب ساخت ولی اهمیت او بیشتر ازاین جهت است که وی اصول الهیات و مبادی الوهی خاصی به وجود آورد که سبب شد نصرانیت عالم گیر شود. از این جهت بزرگ ترین خدمت را در تحول غربی، پولس انجام داده است.»[4]
و از جمله کسانی که عقیده دارند مؤسس حقیقی مسیحیت کنونی نه حضرت مسیح بلکه پولس است، دانشمندانی چون بیری و ویلز است. ویلز در کتاب Out lin of history می گوید: «بسیاری از دانشمندان معاصر پولس را مؤسس حقیقی مسیحیت می دانند.»[5]
با این تعاریف از عملکرد و اندیشه های خداستیزانه پولس جناب آقای محمد علی. ط چگونه می تواند از او به عنوان رسول بزرگ حضرت عیسی (ع) نام ببرد جای سوال دارد! [6] البته با توجه به این مطلب که اکثر اندیشه های عرفان کیهانی بر گفته از اندیشه و تعالیم پولس شکنجه گر است این مطلب جای تعجب ندارد. حال برای آگاهی از مشترکات تعالیم پولسی و عرفان حلقه، بررسی تطبیقی خواهیم داشت بر اصولات عرفان کیهانی و تعالیم پولس.

1- ستیز با شریعت
یکی از اقدامات مهم پولس اندیشه حذف شریعت از دین بود که متاسفانه بعدها بصورت رسمی در دین مسیحیت اجرا شد و اندیشه دین منهای شریعت به عنوان اعتقاد رسمی مسیحیان برشمرده شد. به اعتقاد پولس انسانی که غرق محبت خداست نیازی به عبادت و نماز و... ندارد و وجود محبت خدا برای او کافی است. برای همین این سخن پولس: «ملعون است کسی که به شریعت عمل کند» مشهور می باشد. [7]
مولف کتاب انسان از منظری دیگر بعد از آوردن مقدمه چند صفحه ای عنوان می دارد که اتصال به شعور الهی و کمک گرفتن از رحمانیت الهی وسیله مناسبی برای انجام عبادات عملی است. البته قبل از ذکر این مطلب آورده است که عبادت عملی و نظری مانند رفاقت عملی و نظری می باشد و اعتقاد به حلقه رحمانیت خدا و اتصال به آن مناسب ترین رفاقت عملی(عبادت عملی) است. در واقع از نحوه گفتار نگارنده کتاب می توان اینگونه دریافت که انسانی که در حلقه رحمانیت الهی است مناسب ترین عبادت عملی را انجام می دهد![8]
آیا اندیشه کم رنگ کردن شریعت یا حذف آن به دلیل حضور در حلقه رحمانیت الهی صحیح می باشد؟!

2- هدف وسیله را توجیه می کند
به نظر پولس مهم رسیدن به سعادت است از هر راهی که ممکن است درست یا غلط فرقی نمی کند، و برای تحقق همین امر شریعت را از دین مسیحیت برداشت، اوامر حضرت عیسی(ع) را نسخ کرد و تعالیم خود را جایگزین آن کرد.
بنیانگذار جریان نوظهور عرفان حلقه نیز بعد از ذکر دو مثال برای تحقق نظر پولس مطلب زیر را مطرح می کند: «... پس نتیجة اعمال انسان و پایان نامه ای که او برای خود از بازی دنیا می نویسد، دارای اهمیت است و نه خود اعمال... در نتیجه ماحصل همة زندگی انسان در میزان درک او از دانش کمال و نتیجه گیری اعمال او خلاصه می شود.»؟![9]
از نظر اسلام خود اعمال نیز مهم هستند، زیرا اعمال محل و منشأ صدور خیر و شر، نیکی و بدی هستند، آیات زیر نیز موید این مطلب هست.
«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ؛ پس هر کس هموزن ذرّه‏اى کار خیر انجام دهد آن را مى‏بیند! و هر کس هموزن ذرّه‏اى کار بد کرده آن را مى‏بیند!»[10]

«فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا؛ هر که به لقاى پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد.»[11]

«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوء؛ روزى که هر کس، آنچه را از کار نیک انجام داده، حاضر مى‏بیند؛ و آرزو مى‏کند میان او، و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زمانىِ زیادى باشد.»[12]


3- خدا عاشقی یا خدا معشوقی
مسیحیان معمولاً به جای «محبت بشر به خدا» از محبت خدا به بشر سخن می گویند و در شعر و ادب عرفای مسیحیت خدا عاشق است و انسان معشوق، از این اعتقاد که برگرفته از تعالیم پولس است خدا عاشق انسان، مخلوق خود می باشد و نمی تواند او را عذاب کند یا عیوب او را ببیند. [13] [14]
آگستینوس با تاثیر پذیرفتن از اندیشه های پولس فیض الهی را چنین تعریف می کند: «... برای نجات محتاج فیض خداییم و فیض او عبارت است توجه بی حدّ و حصر خدا بی آنکه استحقاقش را داشته باشیم و فیض و کمک و استعانت الهی است که درون ما را دگرگون می کند...»[15]
آقای محمدعلی. ط نیز با ذکر داستان لیل و مجنون آورده است: «عاشق در جمال معشوق نمی تواند عیبی را ببیند.» درصدد القای این نکته است که خداوند نمی تواند عیوب انسانها و مخلوقات خود را ببیند، برای همین انسانها همیشه در محبت و رحمت الهی غوطه ور هستند و بالاترین سعادت و کمال انسان درک عاشقی خدا است و حلقه رحمانیت الهی همان فیض بی حدّ و حصر الهی است. [16]

4- مثلث فیض و رحمت الهی
یکی دیگر از اقدامات مهم پولس، وارد کردن فیض روح القدس در معادلات معنوی و اعتقادی مسیحیت بود. به اعتقاد پولس روح القدس یک ضلع از سه ضلع محبت و فیض خدایی را تشکیل می دهد و برای او اهمیت بسیاری قائل بود و تصور فیض خدا بودن وجود روح القدس را منتفی می دانست. در عرفان حلقه نیز روح القدس واسطه فیض الهی است و نقش بسیار حیاتی در انتقال فیض و انرژی به انسانها دارد. مثلث رحمانیت الهی بدون روح القدس یا روح الامین ناقص است. مولف کتاب انسان از منظری دیگر مطلب فوق را چنین اثبات می نماید: «فرادرمانی که یکی از شاخه های عرفان کیهانی(حلقه) می باشد، از حلقه هایی است که در محدوده رحمانیت عام الهی، تسهیلاتی را در اختیار ما قرار می دهد و تنها شرط تحقق آن، آمادگی برای ایجاد وحدت است، وحدت حداقل با یک نفر دیگر، تا پس از آن عضو سوم که روح القدس یا روح الامین بوده، حلقه را تکمیل کرده و با تکمیل حلقه، عضو چهارم آن که خداوند است نیز فیض خود را به واسطه روح القدس جاری نماید.»[17]

نکته مهم درمورد روح القدس یا جبرییل این است که در اسلام او فقط فرشته وحی و پیام رسان خدا به پیامبران بوده و نقشی در افاضه فیض الهی نداشته است.

5- مصلحت اندیشی
پولس یک مصلحت اندیش تمام عیار بود زمانی که با بت پرستان مواجه شد برای آنکه آنها به مسیحیت روی آورند «ختنه» مهمترین دستور شرعی یهود و حضرت عیسی(ع) را از انها برداشت و زمانی که با اقوام مشروب خوار مواجه شد، خوردن مشروب را بر انها جایز شمرد. همه مصلحت اندیشهای پولس برای جلب توجه افراد زیاد و گرویدن آنها به مسیحیت بود. حال آنکه نمی دانست هزینه گزافی را می پردازد و با این تحریفات و مصلحت اندیشی های بی جا و نامعقولانه ستونهای دین مسیحیت را نابوده خواهد ساخت.
آقای محمد علی. ط نیز همان مصلحت اندیشی پولس را حفظ کرده و جهت جلب مریدان بیشتر در جریان نوظهور خویش هیچ محدودیتی را برای اتصال به حلقه رحمانیت الهی ذکر نمی کند. از نظر ایشان حتی افرادی که به خدا ایمان ندارند مانند کفار و مشرکان و یا معتقدین به سایر فرق با هرگونه بینش و اعتقادی می تواند از حلقه رحمانیت الهی مورد بهره مندی قرار گیرند. [18] ایشان برای جلب نظر افراد بیشتر با استفاده از روش پولسی و ذکر بیانات خوشایند برای قشر خاصی همان هدف پولس را دنبال می کنند.
حکایت بر مزاج مستمع گوی
اگر خواهی که دارد با تو میلی
(سعدی)

 
6- محبت به همه حتی دشمنان
طبق تعالیمات پولس انسان باید به همه محبت کند حتی دشمنان و آن جمله معروف که به حضرت عیسی(ع) منسوب است: «اگر کسی بر رویت سلی زد آن طرف صورت را بگیر تا سیلی دیگری بزند.» یا توسط پولس بیان شده است یا افراد متاثر از پولس چون از قول خود حضرت عیسی(ع) در کتاب مقدس آوردند: «من نیامده ام برای صلح...»، کسی که برای صلح نیامده چگونه می تواند بر دشمن خویش نیز محبت داشته باشد!؟[19]
آقای محمد علی. ط در کتابش آورده است که اعلام انزجار و نفرت نسبت به دشمنان باعث ایجاد فاز منفی می شود و در این صورت دریچه فاز مثبت مسدود می شود! و فاز منفی مانع رسیدن به کمال می شود! و برای اثبات گفته های خویش مطالب زیر را گواه می آورد: «بر این اساس عیسی مسیح توصیه نمودند که حتی دشمنان خود را نیز دوست بداریم، زیرا لطمه ای که انسان در فاز منفی می بیند، بسیار بیشتر از آن است که تصور می کند.»!؟[20]

از نظر اسلام نفس محبت پسندیده و زیباست ولی نه برای همه زیرا برخی از افراد لیاقت محبت شدن را ندارند، خداوند در قرآن کریم آیات بسیاری را مانند آیات زیر آورده است: «اشدا علی الکفار، قتل الانسان ما اکفره و...» پس هر محبتی را نمی توان پذیرفت و گفته مولف کتاب انسان از منظر دیگر و پولس که منسوب به حضرت مسیح(ع) است دقیقاً مخالف نص صریح آیات قرآن کریم و حتی خود کتاب مقدس (اناجیل) است.
در سیره معصومین نیز است که ایشان در مقابل دشمنان و کفار هیچ گونه محبتی نداشتند و قیام ابی عبدالله الحسین(ع) نیز نمونه ای از این سیره اهل بیت (علیهم السلام) می باشد.

7- عدم قضاوت و حکمرانی نسبت به دیگران
از نظر پولس انسانها نباید در مورد یکدیگر قضاوت کنند و حکم برانند زیرا بعد از گناه نخستین (ماجرای حضرت آدم و میوه بهشتی) گناهان بر سرشت انسانها وارد شد و همه گناهکار شدند و انسان بی گناهی نیست، از نظر پولس حتی یک نوزاد چند روزه نیز گناهکار است. برای همین در انجیل متی آمده است: «حکم نکنید تا در مورد شما حکم نکنند.» [21]
موسس جریان عرفان کیهانی نیز با تبعیت از آرای پولس می آورد: «... قضاوت در مورد انسانها بطور مطلق، مختص خداوند است.»[22]

حال اگر به اعتقاد پولس و موسس عرفان حلقه قضاوت در مورد دیگران امکان پذیر نباشد آیا در مورد یزید که عامل شادت امام حسین(ع) و شمر بن ذی الجوشن که راس مبارک حضرت را... و هزاران نفر مثل این افراد که دائم المعصیت بودند نیز نمی توان قضاوت کرد؟! آیا این افراد از جهت سیر الی الله یا قربه الی الله اقدام به انجام چنین اعمالی کردند!؟ یا در مورد محسنین مانند اهل بیت عصمت و طهارت(ع) یا سایر مومنین و خواص نمی توان قضاوت کرد؟!
اگر قدرت قضاوت و حکم رانی انسان با استفاده از یقینیات و مستندات متکی بر دستورات شارع مقدس نباشد انسان چگونه می تواند حق را از باطل جدا کند؟

خاتمه
علاوه بر 7 نکته مشترک تعالیم پولس منحرف و منحرف کننده و موسس عرفان کیهانی، مباحثی مانند: «شفا بخشی به روش کشیش رضا صفا، برگزاری کلاسها به روش کلیسای خانگی، نوع تبلیغ، نحوه عضوگیری، نحوه ارتباط با حلقه رحمت الهی و..» نشانگر این است که منشأ اکثر تفکرات عرفان کیهانی نه عرفان ایرانی ؟! است و نه حتی عرفان اسلامی بلکه نوعی گرایش به مسیحیت گرایی با التقاطی از عقاید سایر فرق است و مدخلیتی به اسلام ایرانی و اسلامی ندارد و لازم است دوستان عرفان حلقه با نگرشی بر مطالب فوق در مورد باقی مطالب مطروحه توسط آقای محمد علی. ط خود نتیجه گیری نمایند.

پی نوشت ها:
1- عرفان ایرانی صیغه جدیدی در ادبیات عرفانی است، چون اگر در تاریخ اسلام و ایران نگاه کنید چیزی به نام عرفان ایرانی وجود نداشته و ندارد!
2- پولس شکنجه گر معبد یهود بود و در شهادت استفان اولین شهید مسیحیت نقش بسزایی داشت، هنگامی که در تعقیب عده ای از مسیحیان بود در نزدیکیهای دمشق ندایی مسیح را می شنود و به او ایمان می اورد، سه سال به عربستان می رود و سپس به تبلیغ مسیحیت خود ساخته می پردازد. البته صحت این داستان را فقط خود پولس تایید می کند. به اعتقاد اکثر مورخان حتی خود مسیحیت آیینی که امروزه مسیحیان از آن پیروی می کنند ساخته پولس است و ربطی به تعالیمات حضرت عیسی (ع) ندارد؛ به همین دلیل نگارش اناجیل و برخی از نقل قولهای که منسوب به حضرت مسیح است را به پولس نسبت می دهند.
3- تمام مطالب و نقل قولهایی که از پولس ذکر می شود از منابع زیر می باشد:
الف) کتاب مقدس، عهد جدید
ب) آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی
ج) تاریخ جامع ادیان، جان بی ناس
د) مجله ندای مسیح و تعدادی دیگری از جزوات و مجلات.
4-  تاریخ جامع ادیان، جان بی ناس، ترجمه: علی اصغر حکمت، ص613
5-همان، ج3، ص695
6-انسان از منظری دیگر، محمدعلی طاهری، ص23
7-کتاب مقدس، رومیان 21:3
8-انسان از منظری دیگر، محمدعلی طاهری، ص101
9-همان، ص209-210
10-الزلزلة-آیات 7و8
11- الکهف- آیه110
12- آل‏عمران- 30
13-کتاب مقدس، اول یوحنا 16:4
14- آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی، ص220
15-درآمدی بر الاهیات مسیحی، آلستر مک کرات، ترجمه: عیسی دیباج، ص502-505
16-انسان از منظری دیگر، محمدعلی طاهری، ص203
17-همان،ص17
18-این مطلب در اکثر مباحث کتاب انسان از منظری دیگر قابل مشاهده است.
19-البته این محبت فقط در کلام است والا خشونتی که در کتاب مقدس(اناجیل) ذکر شده است در هیچ جای دیگری نمی توان یافت مانند:
الف) در حمله به شهری فرمان کتاب مقدس: فقط دختران باکره زنده بمانند. (کتاب مقدس، اعداد 31:1)
ب) فرمان کتاب مقدس در کشتار و سوزندان زنان و کودکان (کتاب مقدس،یوشع 5: 20-25)
ج)کشتار و قتل عام ایرانیان در زمان خشایار شاه ( کتاب مقدس، استر 10:32)
د) هلوکاست باشان(کتاب مقدس،تثنیه3:3-7) و دهها مورد اینچنینی که در کتاب مقدس به وفور یافت می شود.
20-انسان از منظری دیگر، محمدعلی طاهری، ص171
21-کتاب مقدس، متی:7
22-انسان از منظری دیگر، محمدعلی طاهری، ص199

 

منبع: سایت گرداب

نویسنده: میر حمید موسوی

سيدمحمد آذربخش بازدید : 31 چهارشنبه 27 بهمن 1389 نظرات (0)

آموزه ها و اصول عرفان اکنکار شامل بخش های مختلف می شود که اهم آن ها به شرح ذیل است:

 

یک) سفر روح

 

روح (آتماساروپ) کالبد طبیعی انسان است که اکثریت نسل متفکر طی اعصار متمادی استفاده صحیح از آن را فراموش کرده اند. استادان فن سفر روح که توانسته اند به کالبد معنوی و ماورایی سفر کنند، سعی بر این داشتند که این فن را به جویندگان بیاموزند؛ فنی برای سیاحت قلمرو بهشت. برای استادان، کره خاکی، مدرسه ای قدیمی و بزرگ بوده است. حضور در این مدرسه صرف نظر از یادگیری، روش خواندن و نوشتن و حل محاسبات پیچیده، دلیل دیگری هم دارد و آن یافتن راه بازگشت به طبقات فوقانی عالم است. هدف اکنکار (حکمت باستانی برای سفر روح) آموزش علوم پایه است؛ یعنی قادر ساختن روح برای ترک کالبد فیزیکی و سفر آن به سمت دنیاهای معنوی ماورا و در نهایت وصول به هدف نهایی یعنی رسیدن به سرزمین بهشت حقیقی «آنامی لوک» جایی که «سوگماد» در آن به سر می برد؛ لذا می توان اکنکار را به عنوان حکمت باستانی برای سفر روح در عصر حاضر معرفی کرد.

 

سفر روح با نام های مختلف شناخته می شود، از جمله: انعکاس روح، جدایی روح از بدن، تجربه بیرون از کالبد، سفر معنوی، اکنکار. چنان که مسافران روح هم به اسامی مختلف نامیده می شوند، گاهی به آن ها سفیر روح می گویند و گاهی فرد مقدس یا نماینده خدا و بیش از همه به نام ست گورو.

 

آن بخش از انسان که بدان روح می گوییم در واقع خویشتن فردی انسان است. وقتی روح به طرف مادی زندگی نگاه می کند، یعنی به ماده، انرژی، مکان و زمان، به آن آگاهی و دانایی منفی گفته می شود؛ اما اگر روح در جست و جوی سوگماد باشد و در تمرکز و توجه نسبت به بی نهایت که آن را مثبت می گویند، قرار داشته باشد به آن معنویت اطلاق می شود. ولی هدف زندگی ارتقای روح است؛ اما باید دانست که در اینجا دو کیفیت متضاد در هستی وجود دارد.

 

در جریان تغییر آگاهی آن چه مطلوب است تجلی در قالب دیگری است؛ چه در این دنیا، چه در طبقات ماورا. اما تا زمانی که زمینه و قابلیت شکفتگی در وجود انسان فراهم نباشد، امکان تجلی آن در زندگی ما وجود ندارد. نخستین شرط در قابلیت، شوق و اشتیاق انسان به سفر روح در طبقات آگاهی بالا است. یعنی این خود ما هستیم که باید مسؤولیت تجلی ارزش های بالاتر را بپذیریم و مشتاقانه در پی آن باشیم.

 

توئیچل بر این باور است که در مطالعات خود درباره سفر روح، دانش اصیل باستانی اکنکار را کشف کرده است. دانش وارد و خارج شدن روح از بدن، اکنکار نامیده می شود. سفر روح در مسیر زمان تحقق می یابد. انسان مادامی که در جسم فیزیکی و غلاف های دیگر خود باشد، مسافر نیست. سفر روح، زمانی آغاز می شود که آدمی تمامی کالبدها و غلاف های روح را به دور ریزد و تنها روح خالص شود و اکنکار فن سفر روح است.

 

برای این سفر، انسان با موضوعی به نام «مسیر زمان» آشنا می شود. این همان گذشته و حال و آینده است. انسان مادامی که در طبقات پایین به سر می برد، چه بخواهد چه نخواهد، در زمان زندگی می کند؛ اما هنگامی که زمان و لحظه حاضر را درک کنیم، ابدیت را خواهیم شناخت. اگر در آگاهی کامل زندگی کنیم، از تمام چیزهایی که در کیهان اتفاق می افتد، آگاه خواهیم شد. ما نیازی نداریم که در گذشته زندگی کنیم. تمام چیزهای گذشته در زمان حال قابل تجربه است. آینده هم لازم نیست؛ زیرا ما در ابدیت زیست می کنیم. بنابراین اگر در لحظه حضور سوگماد زندگی کنیم، در بودن تمام واقعیات حضور داریم. انسان با زیستن خارج از بدن و در طبقات فوقانی، قادر به انجام این کار است. تنها کافی است روح را در نهان های بهشتی منعکس کنیم تا بتوانیم از مسیر زمان خارج شویم. با اکتساب قابلیت کنترل کالبد معنوی می توان خود را در گذشته و آینده منعکس کرد و می توان در مسیر زمان به عقب یا جلو رفت. با روح می توان از یک دیدگاه به تمامی ابعاد یک شیء نگریست و با روح، انسان بی زمان می شود. چنان که بودن با کالبد معنوی روح، مکان و حجم هم معنای خود را از دست می دهد. (واقعیت آن است که روح زمان ندارد؛ زیرا روح یک امر مادی نیست و به تعبیری مجرد است و امور مجرد نه زمان دارند و نه مکان. بر این اساس می توان گفت که روح مجرد زمانی نبوده زمانمند هم نمی شود. این مطلب در مباحث فلسفی اثبات شده است.)

 

شرط پیوستن به ابدیت و خروج از کالبد تن فقط اک است. این مسأله یک معما نیست، ولی یک امر ساده شگفت انگیز است. از آن جا که خدا (سوگماد) همان آگاهی است که در حال فعالیت و کار در تمام موجودات است، انسان باید به وجود خود و با این آگاهی به توافق برسد. بودا این نکات را در هشت حقیقت جلیل بیان کرد. تمام ناجیان و مقدسان تنها راه رسیدن به بهشت سوگماد را موافقت با خدا و اک بیان کرده اند. «ربازارتارز» با بیان این مطلب که حقیقت اصیل با کمال سادگی چیزی جز آرامش و با خود زیستن نیست، توجه ما را به این هماهنگی و موافقت جلب کرده است.

 

وقتی ذهن مستولی می شود، عموماً یاغی و خارج از کنترل شده و تحت تأثیر انگیزه های نفسانیات قرار می گیرد. نفسانیات عبارتند از: کاما یا شهوت، کرودا یا خشم، لوبها یا طمع، موها یا وابستگی و آهنکار یا خودپرستی. اگر چنین اتفاقی رخ دهد، فرد معمولاً به سوی انهدام پیش می رود. هنگامی که به ذهن اجازه بدهیم یاغی شود و از کنترل خارج گردد، انسان در جهان های پایین به قدرتمند ترین ابزار روح، یعنی ذهن، مسلح می شود و در این صورت حالت تخریبی می یابد. هرچه ابزاری بیشتر از کنترل خارج شود، حالت تخریبی آن قوی تر خواهد شد. بنا بر این باید به وسیله روح، افسار محکمی به ذهن ببندیم و به آن چیزهایی که در وجود انسان حقیقت دارد، اجازه دهیم بر زندگی مسلط شود. بنا بر این حتی هنگامی که انسان نفسانیات دارد، می توان سفر روح داشته باشد، به شرط آن که آن ها را مهار و تحت کنترل خود درآورد.

 

اگر انسان با سوگماد، هماهنگ و موافق باشد، در طریقی قرار می گیرد که مجرای قانون فیض است. این هماهنگی که با عدم وابستگی به طبقات پایین همراه است، در بهگودگیتا بسیار خوب تعلیم داده شده است. قانون فیض رحمتی است که اگر انسان به آن وارد شود، از تمام جوانب زندگی مراقبت خواهد شد. انسان فقط کافی است سفر روح را آغاز کند و از منافع قانون فیض بهره گیرد و البته بدین منظور باید سفری درونی داشت.

 

یکی از مفاهیمی که اکنکار مطرح می کند «ریسمان نقره ای» است. ریسمان نقره ای مجرای قابل رؤیتی است که از پشت گردن انسان آغاز، از کالبد ذهنی می گذرد و به روح اتصال می یابد. این ریسمان نیروی زیست را به تمامی کالبدهای انسان هدایت می کند و با وجود آن روح نمی تواند فاصله چندانی از بدن بگیرد؛ زیرا این ریسمان کش می آید و در ناحیه معده که ذهن ناخودآگاه قرار دارد، انسان احساس درد شدید خواهد کرد. اما اگر ریسمان پاره شود، کالبدها می میرند و انسان می تواند با رها کردن این ریسمان به هر کجا که بخواهد سفر کند. در این صورت روح به صورت خالص وجود دارد و دیگر ریسمان کش نخواهد آمد؛ زیرا رابطه مادی وجود ندارد و روح از هر فاصله ای که بخواهد می توان بدن را کنترل کند. اگر روح به جهان های پایین برای ادامه زیست موقتی بازگردد، دوباره کالبدهای مادی را به تن کرده، در واقع غلاف و جامه می پوشد و در نهایت وارد کالبد فیزیکی می شود. در این صورت روح می تواند به حالت خلسه عمیق یا استغراق (به زبان هندی به آن سمادهای می گویند) وارد شود.

 

حالت استغراق یا خلسه عمیق، حالتی است که در آن به طور کلی ارتباط با جهان های بیرون قطع می شود و فقط با جهان های درون رابطه برقرار می شود. این ارتباط را به نام وجدان الهی (سوگماد) می شناسیم. در چنین حالتی بود که راما کریشنا، پیامبر بزرگ هندوها، بیشتر روزهایش را روی زمین به سر می برد. بسیاری دیگر هم از همین روش برای رسیدن به قله کیهان ها یا همان طبقات بالا استفاده کردند. با این روش می توان با موجودات روحانی و یا بستگانی که درگذشته اند، مرتبط شد، ولی این کار بی فایده است؛ زیرا این ها بیشتر سرگرمی است و از طریق مسافرت روحانی امکان پذیر است. در این صورت این حالت تبدیل به آلتی برای زندگانی می شود و در واقع این نیرو از کنترل خارج می گردد.

 

عامل اساسی انعکاس و سفر روح، دیسیپلین خاصی است. این دیسیپلین کنترل تامی است که هر کس باید بیاموزد. با کسب این کنترل و دیسیپلین، ما کاملاً بر خود استیلا می یابیم. تمام ارواح باید در زندگی به حالت اراده کامل درآیند و تمام اشخاص باید به سطح آگاهی بالا برسند. روح باید تغذیه شود؛ درست همان گونه که یک گیاه یا یک گل. اما اگر این تغذیه درست صورت نگیرد، شاخه ها و گل ها پژمرده می شوند. ساکابی، استاد والا مقام، می گوید:

 

«هر کدام از ما میوه یا یک شاخه از درخت خداییم و هیچ یک از ما نمی توانیم بدون خدا زنده باشیم. هر یک از ما جرقه و شراره ای از سوگماد هستیم. این جرقه آن قسمتی از ماست که با آن سفر روح انجام می شود و انسان به جهان های معنوی و طبقات بالا گام می نهد و وجود جاودانه می یابد و در این صورت انسان به آزادی عمل کامل می رسد و آزاد و رها در جهان ها سیر می کند.»

 

اکنکار یکی از عوامل بسیار مؤثر در امر انعکاس و سفر روح را مسأله سرزندگی و نشاط می داند. این بدان معنا نیست که افراد خسته یا مریض قادر به انعکاس نیستند؛ زیرا هر کسی به رغم شرایط فیزیکی اش می تواند بدنش را ترک کند. سالکان طریق اک بر این نکته واقف اند که بسیاری از مردم برای نجات از درد، خستگی و بیماری مبادرت به ترک بدن می کنند که معمولاً با کنترل کامل پدید می آید. هر کس دست به انعکاس یا سفر روح بزند، با مطلوبی به نام بقا رو به رو می شود. اگر ضریب بقا در مسافر روح پایین باشد، او قادر خواهد بود که تحت شرایط عادی از بدن خارج شود. اما اگر در نقطه بالایی از معیار بقا قرار گیرد می تواند روح خودش را در تمامی کیهان ها منعکس کند و در این صورت به عناصری نظیر شادی، اشتیاق، خلاقیت، آرامش، سرزندگی، نشاط و بی تعلقی دست یابد. این مسافر قابلیت انجام کارهایی را خواهد یافت که انسان هایی با سطح بقای پایین از انجام آن ها عاجزند. قرار داشتن در طبقات پایین ملازم است با غم، غصه، اندوه، بی نشاطی، افسردگی، خشم، نفرت، کینه و انزجار.

 

اگر انسان در مراتب بالا قرار گیرد، با سه عنصر همراه می شود: بودن، دانستن، مشاهده کردن. کسی که عمل انعکاس را انجام می دهد، عملاً در حال انجام فعل بودن است. یعنی او هنر بودن یا انعکاس را می داند. از سوی دیگر ما قید مکانی «آن جا» را باید عوض کنیم و به جای آن قید مکانی «این جا» را قرار دهیم. بنا بر این مسافر روح همیشه به «بودن در این جا و الآن» فکر می کند و این همان حضور در نزد سوگماد است و این همان دانستن در زمان حال است. نهایت این که سفر روح با مشاهده مناسبت دارد. عمل شهود همراه با قانون فیض است. هر آن چه قانون فیض و رحمت اقتضا کند، شهود در آن تحقق می یابد.

 

مسافری که تکیه اش در سفر روح به یک معلم یا ست گورو باشد، ضرورت دارد که خود را برای لحظه ای آماده کند که «تنها» در عالم رها شود. این شبیه رفتار پدری است که به فرزندش اجازه می دهد به او تکیه کند، اما اگر به سنی رسید که دیگر بچه نیست، او را تنها می گذارد. چیلا (شاگرد، دانشجو، طلبه، مرید یا جوینده سفر معنوی) گاهی به معلم تکیه می کند، اما با رسیدن به مرحله ای از بلوغ باید مابقی راه را به تنهایی طی کند. او باید به تنهایی عادت کند و به تنهایی برود و به تنهایی وارد طبقات بالای عالم شود.

 

جهان بینی سفیران روح از تمام جهان بینی های دیگر متمایز است؛ زیرا جهان بینی اکنکار طیف بسیار گسترده ای از علوم و جهان بینی های مذاهب را شامل می شود. دانش آن ها بزرگ تر و ورای مذهب و دین است. دانش اکنکار به دور از جهان مادی است. آن ها درباره خلقت و نظام هستی با کشف شخصی طی طریق می کنند. آن ها جزء جزء عالم از پایین ترین طبقات زمینی تا بالاترین طبقات بهشتی را کاملاً می شناسند. کسانی که از قید زمان و مکان رها شده اند قادر به کشف دانش اکنکار یا حکمت باستانی خروج از بدن شده اند، آن ها وارد قلمرو سوگماد گشته اند. از آن جا که این علم، علم بسیار عام و فراگیر است، ورای تمام ادیان و مذاهب است. اکنکار مدعی است که چیزی جز «فلسفه هیچ چیز» نیست؛ زیرا مسافر باید بی تعلق باشد؛ نه از چیزی طرفداری کند نه با چیزی موافقت. اکنکار به حدی عام است که نفی تمام چیزهاست. ما باید به هیچ بودن سوگماد نظر کنیم تا بتوانیم آن چیزی باشیم که هستیم. اگر مسافر هیچ شد، او در واقع همه چیز است. این معمای گیج کننده و شگفت انگیز را تنها سفیران روح می دانند.

 

البته این در صورتی است که توئیچل در مواردی به طور مطلق به نفی فلسفه پرداخته است و مدعی است که اکنکار فلسفه و جهان بینی نیست. فلسفه انسان را غرق در وعده ها می کند. فلسفه انسان را در واقع شست و شوی مغزی می دهد. سیستم های ماوراء الطبیعه برای انسان استفاده ای ندارند؛ زیرا که تنها به تسلی انسان دل خوش کرده اند. آن چه که آن ها درباره جهان و هستی می گویند، از نظر روح هیچ معنایی ندارد؛ بنا بر این افکار مذهب و سیستم های فلسفی و متافیزیکی، فردیت و روح انسان را می بلعند و انسان را در مسائل و رنج های مادی زندگی رها می کنند. استادان حق، بر این واقعیت تأکید دارند که زندگی حقیقی معنوی تنها نوع زیستن واقعی است و انسان با ترک بدن می تواند به اراده کامل و آزادی واقعی دست یابد و این فلسفه وجودی اکنکار است. (توئیچل از یک سو مدعی است که باید فلسفه را نفی کرد، اما از سوی دیگر مکتب اکنکار را به عنوان فلسفه برتر و یک سیستم متافیزیک عام معرفی می کند. این تناقض آشکار از این روست که هیچ مکتبی بدون فلسفه و جهان بینی نمی تواند باشد. نکته جالب این که خود توئیچل با صراحت از فلسفه اکنکار، خردگرایی، بنیان های اخلاقی، متافیزیک، هستی شناسی و چنان که دیدیم فلسفه هیچ چیز سخن به میان آورده است.)

 

زندگی یک تداوم بی نهایت اکنون هاست  و چیزی جز این نیست. به همین دلیل انسان باید خود را برای سفر روح آماده کند. عامل اصلی در این آمادگی این است که انسان در طبیعت خود صادق باشد. صداقت عاملی است که به نظر می آید در زندگی همه را می آزارد. به نظر می آید پرداختن به مطالعه ماوراء الطبیعه در حالی که ما در موارد کوچک صداقت نداریم، گیج کننده است. در صورتی که انسان به خطاهای کوچک اهتمام دارد، سفر در جهان های بالا پر از سردرگمی است. انسان در عین داشتن عدم صداقت نمی تواند زندگی معنوی را دنبال کند. باید خود را برای یک زندگی ساده و بی ریا همراه با صداقت آماده کرد و پس از این قدم در سفر معنوی گذارد.

 

گام ها: آمادگی سفر روحی دارای گام های مختلف است:

 

گام اول: نخستین قدم در مسیر سفر معنوی «تمایز صحیح» است. بدین معنا که می باید از هوشیاری خود به درستی استفاده کنیم. یعنی باید به درستی میان حقیقت و توهم تمیز دهیم. باید دانست که حقیقت یکی است؛ گرچه بشر برای آن اسم های مختلفی قرار دهد. این تزی بود که قدیسه ترزای آویلا در کتاب خود کاخ درونی بیان کرد. روح باید خود را درون تثلیث خرد، عشق و آزادی قرار دهد. جهان های لایتناهی با ریسمان مشترک به هم متصل اند و این ریسمان مشترک همان ایثار است. خیرخواهی بدون چشم داشت، خرد، آزادگی و بی تعلقی است و فقط این ها حقیقت است و غیر از این، مایا و توهم است.

 

گام دوم: قدم بعدی برای آمادگی سفر روحی «جدایی ذهن» است. ذهن باید از تمام چیزهای جهان خارج جدا شود. البته این به معنای جدایی فیزیکی نیست. ما نیازی به این نداریم که جامعه، خانواده و مسؤولیت های شخصی خود را رها کنیم، اما باید خود را از نظر احساسات درونی و منافع شخصی از این زندگی جدا کنیم تا به استقلال درونی و آزادی باطنی نایل شویم. اگر انسان از مالکیت ها و محیط خارج نشود، آن ها ارباب انسان خواهند شد. انسان با افکار مالکانه در جهان پایین خواهد ماند. هیچ چیز بهتر از سفر روح و تجربیات خروج از بدن نیست. در این صورت انسان به عدم وابستگی ذهنی می رسد. به همین دلیل است که سفیران روح اصل جدایی و بی تعلقی ذهن را آموزش می دهند. بدین منظور بیش از آن که درگیر گرفتن باشیم باید بدهیم تا افکار مالکانه از ما جدا شود و بتوانیم به جهانی پای بگذاریم که باعث رشد ماست و این فضای روان است. به قول ربازارتارز «بهتر است بدهیم تا آن که دریافت کنیم.»

 

میدان مغناطیسی که اطراف هر فرد را فراگرفته است «هاله» نامیده می شود. این کیهان شخصی ماست و بر این اساس، هر انسانی عالم صغیری از خداست. هاله، حوزه آگاهی اطراف یک شخص است. هاله، خانه شخصی انسان است که در آن فکر و زندگی می کند، اما نباید به میدان مغناطیسی دیگران تجاوز کند و آن ها را تحت تأثیر قرار دهد. پیدایش هاله به محدوده شخصی انسان تنها از طریق جدایی ذهن از تعلقات پدید می آید.

 

گام سوم: آخرین قدم برای آمادگی «رها شدن از قید آرزو» است و این دقیقاً همان چیزی است که بودا در چهار اصل جلیل خود گفت. معمای بزرگی که در این جا وجود دارد این است که اگر کسی هیچ نخواهد همه چیز به دست می آورد. بنا بر این باید آرزوها را ریشه کن ساخت. اگر آرزو را تحلیل کنیم چیزی جز حرص، طمع، اشتها و دَلِگی نخواهد بود. بنا بر این آرزو، توجه انسان را به ادراکات حسی معطوف می کند و در واقع روح را برده تن خواهد ساخت.

 

تنها راه رهایی از آرزو این است که چیز پایدارتری در مقابل ذهن قرار گیرد. اگر بتوانیم توجه ذهن را به اقلیم و بهشت سوگماد متوجه کنیم، آرزوی پایین خنثا می شود. بنا بر این برای رهایی از شر آرزوی حسی، کافی است آرزوی بهتری را برای خود بنا کنیم. پایان همه آرزوها آغاز جاودانگی است.

 

اشیائی که توجه ما را به سمت جهان مادی جلب می کند، در بسیاری مواقع انسان را هیپنوتیسم می کنند. اما باید توجه داشت که این نوع از هیپنوتیسم در واقع «خود هیپنوتیسم» است. اگر در جاده ای پر چاله دوچرخه سواری کنیم و بخواهیم که در چاله نیفتیم در همه آن ها خواهیم افتاد. اگر قرار باشد روی تخته ای راه برویم که با زمین فاصله کمی دارد، کار ساده ای است، اما اگر این تخته میان طبقه بیستم دو ساختمان باشد، کاری دشوار می نماید. قانون خود هیپنوتیسم چنین است. انسان خود را با توجه به جهان ماده هیپنوتیسم می کند، اما اثر آن عکس است؛ یعنی فایده ای جز شکست و ماندن در خواب عمیق برای انسان ندارد.

 

سدها: موانعی به عنوان سد در راه جوینده بهشت آسمانی وجود دارد.

 

سد اول: بزرگ ترین سدی که در راه جوینده سوگماد وجود دارد این است که انسان بیش از اندازه در زندگی روزمره به خودستایی بپردازد. این امر بدین معناست که انسان بیش از اندازه اعتماد خودش را به بخش مادی وجود تکیه دهد.

 

سد دوم: مشکل دیگر این که جوینده خدا خود را لغزش ناپذیر ببیند و تصور کند که دارای فضایل بالایی است.

 

سد سوم: جنبه دیگر مانع این است که انسان به جای روح خدا آن چنان در قانون خدا غرق شود که روح خدا را فراموش کند. این مانعی برای نیل به حقیقت خواهد بود. انسان به تبعیت از بعد فیزیکی خود به مفاهیمی که ناظر به جهان پایین است وابسته می شود و همین مانع و سدی برای جست و جوی حقیقت خواهد بود.

 

سد چهارم: مانعی دیگر که انسان برای خودش به وجود می آورد، تعابیر غلطی است که از گفته های گورو صورت می گیرد. انسان افکار خودش را در کلام معلم تزریق می کند و در واقع همان مفاهیم خود را می فهمد. هنگامی که سفیر روح چیزی را درباره حقیقت بزرگ بیان می کند ما آن را محدود می کنیم. اما به طور کلی باید دانست که تمام مشکلات و موانع که سر راه با آن مواجه می شویم شرایطی نیست که سوگماد برای ما مقدر کرده است، بلکه فقط شرایط خودساخته است.

 

سيدمحمد آذربخش بازدید : 31 سه شنبه 27 مهر 1389 نظرات (1)

 

 

 

لی هنگجی در فالون دافا کیست؟ انسان، پیامبر یا خدا؟

 

 

بر هیچ کس پوشیده نیست که انسان مظهری از کل عالم و جلوه ای از قدرت خالق خود می باشد و حتی برترین مخلوقات و خلیفه خدا بر روی زمین است و خداوند رحمان و رحیم امانت خود را در وجود او به ودیعت گذاشته. انسان پیچیده ترین و شگفت انگیز ترین مخلوق روی زمین و دارای توانایی و استعداد های بالقوه ای است که با پیشرفت علم تنها گوشه هایی از آن کشف شده و هر چه بیشتر علم بشری پیشرفت میکند هر روز زوایای بیشتری از این راز سر به مهر گیتی برمی دارد.

بی شک همه ما با علوم متافیزیک آشنا هستیم و  دانشمندان برجسته ای در این شاخه تحقیقات وسیعی انجام داده و آثار و نتایج شگفت انگیزی در باره تاثیر متافیزیک بر انسان و حیات انسان به جا گذاشته اند. وجود هاله نورانی در اطراف هر شخص و ارتباط آن با شرایط روحی و جسمی و بیماریها، ذرات آلفا  و انرژی درمانی و قدرت فکر و شفا بخشی فکر و اراده انسان در درمان بیماریها از امور بدیهی در علم امروز است.

 

در چین باستان نیز  استفاده از طب سوزنی و  یوگا و مدیتیشن امری معمول بوده و امروزه نیز مدیتیشن در غرب برای بسیاری از درمانها و یا به عنوان درمان مکمل و خصوصا به لحاظ تمرینات تنفسی، بهترین روش برای کمک به زایمان طبیعی بانوان به کار می رود.

اما نکته ای که باقی می ماند این است که آیا این نیروهای درونی در انسان ساخته دست بشر است و به واسطه بشر به انسان انتقال می یابد؟ و یا اینکه خالق و صاحب آن خداست و ما انسانها تنها می توانیم گوشه هایی از این نیروها را با تمرین و ممارست کشف و استفاده نماییم و در حقیقت تمام استعدادهای بشر ، امانتی الهی در دست اوست؟ بی شک پاسخ بیشتر ما به این سئوال این است که این نیروها و استعدادها بالقوه بوده و بسیاری از ما در شرایطی خاص آن را بدون مطالعات متافیزیک و بدون کمک و راهنمایی استادی خاص در وجود خود حس و پیدا کرده و بسیاری دیگر نیز برای پرورش این نیروها از روشهایی مثل تمرین و ممارست بر اساس روشهای عرفانی شرقی و یاغربی ، کمک می گیرند.

در فالون دافا که ادعا می شود یک روش تزکیه بر اساس بودا می باشد، لی هنگجی ادعا می کند که همه این استعدادها را او به پیروانش داده و به این ترتیب خود را خدا و خالق و صاحب این نیروها قلمداد میکند.

در حقیقت ادعاهای خدایی لی هنگجی یکی از نقاط ضعف بزرگ این روش است که با هیچ یک از روشهای عرفانی شرقی سازگار نیست و خواننده کتابهای او را به این اعتقاد وا می دارد که ادعاهای وی بر اساس جهل او نسبت به خالق و نوعی حس خدایی و خود محوری و خود مرکز بینی دارد و تماما متناقض با فطرت خداجوی هر انسان است. در این مقال سعی بر این است که این اشکالات و ادعاها را با شواهد موجود از خود کتابها در اختیار خوانندگان بگذاریم تا خود قضاوت کنند و ببینند که آیا این ادعاها با روح و فطرت خدا جوی بشر سازگار است یا خیر؟

 

تاکید بر عدم وجود خالق:

لی هنگجی برای اینکه بتواند خود را جایگزین خدا کند ابتدا نیاز دارد که ذهن خواننده را از تفکر احتمال وجود خالق پاک کند. و سپس خود را به عنوان خدای آسمانها و زمین معرفی کند.

در کتاب جوان فالون در صفحه 21 چنین می گوید:

جهان در حرکت است و تمام راههای شیری در جهان و نیز تمام کهکشانها در حرکت هستند، نه سیاره دور خورشید می چرخند و زمین هم به دور خودش می چزخد. همگی در باره این بیندیشید: آیا کسی مجبور بوده آنها را هل دهد؟ آیا فکر می کنید کسی درحال نیرو دادن به آنهاست؟ شما نمی توانید این گونه چیزها را با مفاهیمی که مردم عادی دارند بفهمید. آنها فقط یک نوع مکانیزم چرخیدن دارند.

البته لی هنگجی برای توجیه چرخیدن فالون مجبور است که خالق را انکار کند والا چگونه می تواند چرخیدن جسمی با شکل و شمایل فالون را در بدن انسان توجیه کند؟ لذا می گوید:

"به همین شکل در مورد فالون ما هم صدق می کند. آن فقط می چرخد.با طولانی کردن زمان تمرین، مشکل تزکیه را در میان شرایط عادی زندگی برای مردم عادی حل کرده است. چگونه این کار را می کند؟ از آنجا که بطور پیوسته می چزخد انرژی را دائما از جهان جذب و تبدیل می کند ..." ( جوان فالون ص 21)

 

در سیر تمرینات فالون دافا عده ای از مریدان لی هنگجی بر اساس فطرت پاک انسانی خود به این نتیجه رسیده اند که لی هنگجی نمی تواند خدای آنها باشد و خدای اصلی را در آسمانها یافته اند که قدرت او و وصف او برتر از تشبه او به موجودی زمینی مثل لی هنگجی است و لذا بیانیه ای صادر کرده و در آن گفته اند که : استاد واقعی در آسمانهاست و باید از استاد در دنیای بشری قطع شویم. لی هنگجی با شنیدن این بیانیه آشفته شده و در یکی از سخنرانی های خود به شدت آنها را مورد انتقاد قرار می دهد و ادعاهای خدایی خود را تکرار می کند:

"افرادی نیز هستند که می گویند استاد واقعی در آسمانهاست باید از استاد در دنیای بشری قطع شویم و به استاد کمک کنید گره هایی را که به بدنش زده شده است باز کند. بدانید فقط یک لی هنگجی وجود دارد. هیچ روح نخستین کمکی ندارم و هم چنین هیچ یک از آن سه روح و هفت جان را شبیه آنچه که انسانهای عادی دارند ، ندارم. من موجود اصلی هستم. بدن های داخل بنتی من از بزرگترین آن تا کوچکترین آن که از ذرات سطوح مختلف ساخته شده و در بعد های مختلفی هستند همگی توسط موجود اصلی من در دنیای بشری رهبری می شوند و از افکار موجود اصلی من در دنیای بشری پیروی می کنند. بدن های قانون من تجلیات به خصوص خردِ من هستند. بدن های گونگ من ترکیبهای گونگ بی اندازه وسیع من هستند. تصدیق نکردن استاد در دنیای بشری تصدیق نکردن خود شخص به عنوان یک مرید دافا است. پس چنین شخصی حتی یک تزکیه کننده نیست چه رسد به اینکه در مورد کمال صحبت کند... مردم آینده هنوز احتیاج دارند که فا را بدست بیاورند .چندین میلیارد نفر در این دنیا هستند که در حال انتظار به سر می برند" (ص 24 و 25 نکاتی برای پیشرفت بیشتر 2)

نفی ادیان و مذاهب گذشته و حال و تمسخر آنها:

لی هنگجی همواره در کتابها و مقالات خود ، مذاهب موجود را سطحی و فاقد ارزش خوانده و همقطاران خود از استادان شی گونگ را متقلب و دروغگو و فریبکار و یا تسخیر شده توسط حیوانات و اهریمنان معرفی می کند و مردم را از رجوع به آنها و یا پیروی از روشهای دیگر تزکیه برحذر می دارد.

" زمانه تغییر کرده است و در حال حاضر، ما آن آداب و رسوم و زانو زدن ها و پیشانی را بر زمین قرار دادن یا آن نوع از تعظیم کردن سنتی را بکار نمی بریم. آن آداب و رسوم استفاده ی زیادی ندارند و آنها شبیه نمایش های مذهبی است". ( جوآن فالون ص 49)

 "بودیسم نمی تواند کل فای بودا را پوشش دهد. بودیسم در دو هزارو پانصد سال پیش توسط شاکیامونی در هندوستان قدیم بنیان گذاشته شد." ( جوان فالون ص 50)

"مذاهب تاسیس شده در این قرن ، یا نه فقط در این قرن بلکه خیلی از مذاهب جدید تاسیس شده در چند صد سال اخیر، اکثرشان قلابی هستند.به شما می گویم که همه ی این مذاهب شیطانی هستند . حتی اگر به مردم صدمه نرسانند هنوز هم مذاهب شیطانی هستند، چرا که در اعتقاد مردم با مذاهب اصلی مداخله کرده اند. مذاهب اصلی می توانند مردم را نجات بدهند اما آنها نمی توانند. با گذشت زمان در نهان کارهای بدی انجام می دهند. تمام این چیزها  شیطان هایی هستند که در عصر پایان دارما ظاهر شده اند". ( جوان فالون ص 52)

ناگفته نماند که لی هنگجی فقط فالون دافا را به عنوان مذهب اصلی قبول دارد و سایر مذاهب را شیطانی و منحرف می داند. و این عقیده با تبلیغاتی که برای این فرقه می شود مبنی بر اینکه فالون دافا با مذاهب دیگر در تضاد نیست و تنها یک روش برای تزکیه ذهن و جسم است! تناقض دارد.

کما اینکه لی هنگجی بارها تکرار کرده: "ما آموزش می دهیم که شخص فقط یک راه تزکیه را باید تمرین کند. نباید با اضافه کردن چیزهای دیگر عمل تزکیه ی خود را آشفته کنید. اگر همزمان در دو قایق قدم بگذارید نمی توانید چیزی را بدست آورید. عمل تزکیه موضوعی جدی است ، شخص باید از یک روش پیروی کند".  ( جوان فالون ص 53)

"در عصر پایان دارما جهان تغییرات بسیار بزرگی را طی کرده است و حتی مکانهای مذهبی نبز دیگر برای عبادت خوب نیستند! در حال حاضر تنها کسی در دنیا هستم که به طور علنی یک راه درست را آموزش می دهد. کاری را انجام داده ام  که قبلا توسط هیچ کسی انجام نشده است و در عصر پایان دارما این را در دسترس همه قرار داده ام". (جوان فالون ص 54)

 

"با تحمل کردن درد و رنج و انجام کارهای خوب می توان در بین توده های مردم تقوا ذخیره کرد. مردم در زمانها ی گذشته اجازه نداشتند از این اصل عالم( فای بودا) اطلاعی داشته باشند . آنچه مردم در گذشته تجربه کرده اند و آن چه بوسیله مذاهب آموزش داده شده فقط جنبه های ظاهری و پدیده های سطحی بوده اند".( نکاتی برای پیشرفت بیشتر 1 – ص 7 )

 

ادعای خدایی :

هر چند در سایت فارسی این فرقه آمده :

 "حزب کمونیست اعتقاد داشتن فالون ‌گونگ به خدا را تهدیدی در برابر مشروعیت رژیم کمونیستی تلقی می‌کند" ، اما در همه صفحات کتابهای چهارگانه ، تنها چیزی که دیده نمی شود، اعتقاد به خدای یکتا و واحد است. لی هنگجی در بسیاری از مواضع خود را خدا می داند.

لی هنگجی در بسیاری از مواقع خود را موجود اصلی و برتر و خدا می خواند و خود را از باقی انسانها جدا و سوا می داند حتی در چرخه باز پیدایی و تناسخ هم معتقد است این او بوده که این چرخه و نحوه باز پیدایی انسانها را طراحی و هدایت کرده و فراتر از آن ادعا می کند که همه قدرتهای فوق طبیعی و فالون و سیستم انرژی را او در بدن پیروانش کار گذاشته و اگر به دستورات او عمل نکنند و سرپیچی کنند آنها را مجازات کرده و سیستم انرژی آنها را پس خواهد گرفت. یا اینکه فالون آنها را از بین خواهد برد و یا آنها را از خطرات و حوادث محافظت نخواهد کرد! او حتی معتقد است اگر با صحنه های وحشتناک در حین تمرین مواجه شدید نام وی را بگویید و البته "فاشن"که همان روح و یا در اصطلاح فالون دافا "بدن قانون" استاد نامیده می شود شما را محافظت خواهد کرد . حتی در موقعی که آرامش ندارید نام او را برای رسیدن به آرامش زمزمه کنید!  لی هنگجی معتقد است می تواند با یک تکان دست همه شیاطین و اهریمنان را ناپدید کند و خود را صاحب قوای فوق العاده خارج از توان یک بشر می داند و همواره می گوید" تمام شما به جز من لی هنگجی فقط یک تمرین کننده هستید و خود را موجود برتر و موجود اصلی می خواند.

 

لی هنگجی معتقد است او میلیاردها "فاشن" یا "بدن قانون" ( روح) دارد ، این "فاشنها" که شبیه خود لی هنگجی است ، بطور اتوماتیک تکثیر شده و هر یک از تمرین کنندگان چند تا از آنها را در اطراف خود دارند و این فاشن ها تمرین کننده را از خطرات و انحراف مراقبت کرده و از بیماری و مرگ او جلوگیری کرده و نخواهد گذاشت که حادثه ای برای مرید اتفاق بیفتد و همچنین این "فاشنها" خانه مرید را تمیز کرده و شیاطین را از آن دور می کنند و مثل فرشته نگهبان او عمل خواهند کرد! همچنین کسی نمی تواند مرید را اذیت کند زیرا اگر کسی بتواند مرید را اذیت کند قادر است به استاد هم آزار برساند و چون ریشه لی هنگجی در جهان است و هیچ کس قادر نیست به جهان صدمه بزند و لذا در نتیجه هیچکس نمی تواند به مرید صدمه بزند و او را اذیت کند!

البته این ادعا موجب شده که عده ای در چین به اعتقاد اینکه فاشن استاد از آنها مراقبت می کند دست به خودکشی بزنند و یا امور غیر معقول و خطرناک انجام بدهند که البته منجر به مرگ آنها شده و متاسفانه فاشن استاد آنها را نتوانسته حمایت کند!

( این مطلب از زبان لی هنگجی در کتاب جوان فالون آمده است)

 

اما از همه مهمتر، لی هنگجی معتقد است که او فالون را به همه انسانها داده و با شرکت در جلسات سخنرانی اش و یا خواندن کتابها، این فالون در بدن شاگردان و قرار گرفته و کار چرخیدن اتوماتیک و جذب انرژی را با چرخش مداوم و بی وقفه ، حتی در حال تمرین نکردن مرید نیز انجام میدهد . البته لی هنگجی در حین سخنرانی با لمس بدن شاگردان و دقیقا قسمت زیر شکم آنها این فالون را در بدن آنها می کارد! و در زمان غیاب او " فاشن" او که بطور اتوماتیک تکثیر شده و در همه جا موجود است این وظیفه مهم را به انجام می رساند! و لذا به این ترتیب لی هنگجی ادعا می کند که راحت ترین آئین را با خود آورده و گرانبها ترین چیزها را که همان فالون می باشد به انسانها هدیه کرده است. فالون که به گفته خود او در هیچ روش و آئینی وجود نداشته و ندارد و استادان قبلی همواره تاکید کرده اندکه فالون دادنی و کاشتنی نیست و کسی نمی تواند آن را بدست آورد ولی لی هنگجی از روی رحمت و شفقت میلیاردها فالون را تولید و در اختیار مریدانش قرار داده است!

لی هنگجی معتقد است همه انسانها قبل از تولد و پا گذاشتن به این جهان با او پیمان بسته اند و لذا شایسته نیست که پیمان خود را بشکنند و اگر چنین کنند خطرات زیادی متوجه آنها خواهد شد!

لی هنگجی خدای آسمانها نیز هست !

"کتاب فا سرشت عالم را معرفی می کند و تجلی واقعی فای عظیم بوداست. این چیزی است که من در اصل داشتم که بعد از رسیدن به روشن بینی از طریق عمل تزکیه آن را به یاد آوردم و سپس آن را به زبان انسان معمولی، عمومی کردم و آن را به شما و هم چنین آنهایی که در آسمان هستند آموزش دادم که به وسیله آن عالم توسط فا اصلاح می شود". ( نکاتی برای پیشرفت بیشتر 1 - ص 25)

 

اما شواهدی از خود کتابها در این باره می آوریم تا جای شبهه ای برای خوانندگان باقی نماند:

 "همه شما بجز من (لی هنگجی) تزکیه کننده هستید". ( نکاتی برای پیشرفت بیشتر 1 - ص 18 )

"در حقیقت چیزهایی که توسط چندین استاد در این زندگی به من داده شده است نیز چیزهایی هستند که من عمدا چندین دوره زندگی قبل برای آنها ترتیب داده ام که به دست بیاورند، زمانی که وقت به خصوص از پیش تعیین شده فرا رسید، این چنین ترتیب داده شد که آنها آن چیزها را به من بدهند به طوری که بتوانم فای خود را در تمامیت خودش به یاد بیاورم. بنابراین بگذارید به شما بگویم این کتاب فا نه تنها توسط آنهایی که در سطح انسان هستند ، بلکه توسط موجودات در سطوح بالاتر نیز مطالعه می شود. به خاطر اینکه محدوده وسیعی از بدن کیهانی از سرشت عالم منحرف شده است، باید توسط فا اصلاح شود". ( نکاتی برای پیشرفت بیشتر 1-ص 26)

"بعد از تزکیه عمیق دافا مریدان زیادی به روشن بینی نائل شده اند آنها می توانند صحنه های واقعی و درخشان و با شکوه را در بعد های دیگر ببینند. مریدانی که روند روشن بینی را تجربه می کنند آنقدر هیجان زده می شوند که بدن های قانون من را استاد دوم می نامند. این یک درک اشتباه است. بدن های قانون تصویر آشکار خردِ در همه جا حاضِرِ من هستند و یک موجود زنده مستقل نیستند. برخی دیگر فالون را استاد فالون می نامند. این مطلقا اشتباه است. فالون شکل آشکارِ دیگرِ سرشتِ قدرتِ فایِ من و خرد دافا است".( نکاتی برای پیشرفت بیشتر 1 - ص 30 )

مرید: مریدان دافا با عهد و پیمانی که با استاد بستند به این دنیای بشری آمدند. اگر در این حیات زندگی که در توهم بشری به سر برده می شود یک مرید راهی را که پیمان بسته بود نپیماید آیا او هنوز راه تزکیه ای را که او را به کمال هدایت می کند دارد؟ کودکان چطور؟

پاسخ:" اگر موجودی عهد و پیمانش را بشکند آسمان آن را موضوعی جدی می داند . البته اگر زمانی که مریدان دافا شکنجه و آزار می شوند او اهریمن را دنبال نکرده باشد و در شکنجه و آزار مریدان شرکت نکرده باشد و در ضمن قادر به شناختن دافا بوده باشد، پس حداقل مجاز خواهد بود برای دوره بعدی باقی بماند". ( جلسه پرسش و پاسخ نیویورک منهتن آوریل 2007 -ص 11 )

نکته: " الست بربکم قالوا بلی" ! شما بیاد دارید که با لی هنگجی پیمان بسته باشید؟

تمامی کیهان به طور جدی و مشتاقانه در حال تماشای این اصلاح فا هستند و سه قلمرو به خاطر اصلاح فا آفریده شده اند. تمامی موجودات در طی دوره طولانی تاریخ تماما برای اصلاح فای امروز در انتظار بودند! اگر کسی در حال شکنجه با شهامت بگوید که " فالون دافا خوب است" و بدون انجام دادن هیچ کار دیگری، این شخص واقعا به مکان اصلی خود باز خواهد گشت و او به "فا" اعتبار بخشیده و قطعا یک موجود الهی خواهد شد".( جلسه پرسش و پاسخ نیویورک منهتن آوریل 2007 -ص 16 )

 

"من برای این اینجا هستم که در سطح وسیعی چشم آسمانی همه را باز کنم".

"باز کردن چشم آسمانی کودکی زیر شش سال بسیار آسان می باشد و من حتی احتیاجی به استفاده از دستم ندارم. در همان لحظه ای که صحبت می کنم چشم آسمانی کودک باز می شود".

"ترجیح می دهم چشم آسمانی شاگردانم را در حد چشم معرفت باز کنم در نتیجه این امکان برای آنها فرهم می شود که بتوانند بعد های دیگر را ببینند".( فالون گونگ ص 10)

"اگر تمرین شما با تصاویر یا احساس ترسناکی مختل شده با خود جمله : من بوسیله استادم محافظت می شوم ، من از چیزی نمی ترسم را بگویید. برای شما این امکان نیز وجود دارد که نام استاد را زیر لب زمزمه کنید و به تمرینات خود ادامه دهید".

"مزاحمت های شیطانی صحنه هایی هستند که در طول جریان تزکیه رهرو نشان داده می شوند و مزاحم تمرین او می گردند. ممکن است موجود زشت و کریهی ببینید و یا شخصی که می خواهد با چاقویی در دست تو را بکشد، اما او نمی تواند تو را بکشد ، برای اینکه معلم تو پوششی دور تو کشیده که تو را حمایت می کند". ( فالون گونگ ص 33)

"پیر ( استاد) تو مقداری از کارماهایت را منحل خواهد کرد و بقیه را برایت باقی می گذارد" .(فالون گونگ ص 32)

توضیح اینکه :کارما ماده سیاهی است که ادعا می شود دور انسان وجود دارد و همه ما از زندگی قبلی خود مقداری کارما داریم و به خاطر گناهان و خطاهایی که در زندگی های قبلی خود مرتکب شده ایم و یا حتی بخاطر گناهان اطرافیان و دوستان و اعضای خانواده خود"!

"من دافا را به شما داده ام و پنج تمرین شی گونگ را به شما یادداده ام، بدنهایتان را پاک کرده ام، فالون (چرخ) را و مکانیزم انرژی را در شما کاشته ام، و حتی فاشن من را دارید که شما را محافظت می کند. همه آن چیزهایی را که باید از من می گرفتید بدست آورده اید. من رل مهمی را در دوران سخنرانی ها دارم".( فالون گونگ ص 35)

نکته: د رحقیقت انرژی و میدان مغناطیس چیزی است که در بدن هر انسانی وجود دارد ولی لی هنگجی ادعا  می کند که او آن را به مریدان می دهد.

"زمانی که احساس کردید ورود به مرحله آرامش واقعا غیر ممکن است امکان این وجود دارد که نام استاد را زیر لب زمزمه کنید". ( فالون گونگ ص 56)

"فالون را آزاد کردم و آن را در قسمت زیرین شکم شما کاشته ام. فالون را با یکصد میلیون ین نمی توان بدست آورد. و فقط فالون نیست که به شما داده ام ، بلکه همچنین خیلی چیزهای باارزش دیگر که در تزکیه به تو کمک خواهد کرد. این چیزها را نمی توان با پول خرید". ( فالون گونگ ص 58)

"فالون را من به شما داده ام، بعضی از فالون ها برای کمک تزکیه تان است و بقیه برای پاک کردن جسم هایتان، به علاوه تو فاشن مرا داری که از تو مواظبت می کند.هر کدام از شما حداقل یکی از فاشن های مرا دارید به شرطی که رهرو فالون گونگ باشید. البته اگر نباشی فاشن من از تو مواظبت نخواهد کرد". ( فالون گونگ ص 59)

"فاشن من به همه چیزهایی که تو در فکرت داری بدون اینکه به او گفته شود آگاه است.من تمام جسمهای شما را در کلاس پاک کرده ام".( فالون گونگ ص 61)

"در تزکیه آنچه از همه سخت تر و پیچیده تر است برای انجام دادن، بوسیله فاشن من انجام داده می شود". ( فالون گونگ ص 66)

 

(هنگامی که شما در حال گوش دادن به سخنرانی هستید ، فالونهایی را به خانه هایتان  می فرستم تا آنجا راتمیز کنند. ) "در تمیز کردن اول چیزهای بد را از خانه تان دور میکنم ، و بعد انرژیی دور آن می کشم که چیزهای شیطانی داخل آن نشوند".

 

"وقتی من به شما آموزش می دهم بطور مستقیم جسمهای شمارا عوض می کنم. هر کدام از شاگردان من فاشن من را پشت سرشان دارند و فاشن بطور اتوماتیک تقسیم می شود" . ( فالون گونگ ص 68)

"در فکرت درست باش ، در تصمیمت جدی باش ، ارواح پلید خواهند ترسید، اگر همچنان آنها تو را تسخیر کرده اند و کارهای پلید انجام می دهند پس من دخالت خواهم کرد، تکانی از دست من بطور کلی در یک لحظه آنها را ناپدید خواهد کرد". ( فالون گونگ ص 72)

"فاشن من برای آن است که زندگی تو را از خطرها حمایت کند. اما او از همه چیزها مواظبت نخواهد کرد . بعضی از آنها برای تجربه زندگی تو باقی خواهند ماند. فهمیدن با خودت!" (فالون گونگ ص 73) نتیجه: اگر خطر از سرت گذشت من حمایت کرده ام اگر خطری به تو اصابت کرد آن امتحان تو بوده و برای تجربه ات حمایتت نکردم!

"وقتی فردی عادی ناگهانی چیزی را به دست می آورد که شخص عادی نباید داشته باشد، زندگی او در خطر خواهد بود. در نتیجه احتیاج به فاشن من برای حمایت دارد. فاشن من از تو حمایت خواهد کرد. اگر در نیمه راه تزکیه را رها کنی فاشن خودش تو را رها می کند"! (الون گونگ ص 78)

"سختی ها امتحاناتی هستند که استاد برای مرید خود تدارک دیده است.امتحانات تو برای رشد شین شنگ تو ترتیب داده شده است. امتحانات فرد عادی برای بازپرداخت بدهی کارمایی او تنظیم شده است.امتحانات شخص از کارمای او نشات می گیرد. من آنها را درست برای رشد شین شنگ شاگردانم بکار می برم.. به عنوان یک رهرو زندگی تو دوباره تنظیم شده است".

"تو فاشن مرا داری که از تو حمایت می کند. بعضی مواقع که تو با سختی مواجه می شوی ، اسم مرا می خوانی، و مرا در مقابل خودت می بینی ، اما من به تو کمک نمی کنم! زیرا آن امتحانی برای توست، که با کوشش خودت آن را بگذرانی به هر حال وقتی که واقعا در خطر هستی من به تو کمک خواهم کرد"! (فالون گونگ ص 79)

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 28
  • بازدید کلی : 510